صنایع غذایی: وجود رقبای قدرتمند به چالشی جدی برای تولیدکنندگان و صادرکنندگان محصولات غذایی تبدیل شده و این اتفاق در حالی رخ داده که میزان حمایت از بخش کشاورزی و صنایع غذایی اصلا قابل مقایسه با کشوری مانند ترکیه نیست. در همین حال مساله ای به نام رفع تعهدات ارزی هم مزید علت شده تا تولیدکنندگان و صادرکنندگان با مشکلات جدی تری در این عرصه مواجه شوند؛ موضوعی که انگیزه های صادرات را به شدت کاهش داده است. مساله دیگری که تولید و صادرات موادغذایی از کشورمان را تحت تاثیر قرار داده، بالا بودن هزینه های تولید و میزان ضایعات است که عملا مانعی جدی به شمار می آید و قدرت رقابت پذیری محصولات ایرانی در بازارهای جهانی را کم می کند. در گفت و گویی که با علی مشایخ، مدیرعامل شرکت کشت و صنعت ماریان (چاشنی) داشتیم، ضمن بررسی چالش ها و مشکلات تولید و صادرات محصولات غذایی، نگاهی به آخرین وضعیت تولیدات و فعالیت های این مجموعه داشتیم که در ادامه از نظرتان می گذرد.
در حال حاضر چه چالش ها و مشکلاتی پیش روی صادرات کنسرو وجود دارد؟
اگر بخواهیم در مورد چالشهای صادرات کنسرو صحبت کنیم، باید نکات و موضوعات مختلفی را مورد توجه قرار دهیم. نکته اول، وجود رقبای قدرتمند در منطقه است؛ بهخصوص کشور ترکیه که پس از فروپاشی شوروی سابق، نه تنها در صنعت غذا بلکه در سایر صنایع هم رشد کرد. البته رشد کشوری مانند ترکیه بیشتر از این جهت است که ما تولیداتی با کیفیت پایین داشتیم و به سودهای کوتاهمدت توجه کردیم و از همین رو در نهایت، ترکها بهراحتی بازار را از ایرانی ها گرفتند.
در کشورمان یکی از آیتم های مطرح برای صادرات، گران بودن بهای تمام شده کالا در ایران است که بهدلایلی مختلفی اعم از تحریمها، زنجیره تأمین و عدم نظارت کافی بروز کرده است.
موضوع مهم دیگر در کشور ما پایین بودن سطح زیر کشت است و در شرایطی که در دنیا سطح زیر کشت کمتر از 100 هکتار معنا ندارد و کشاورزی، به صورت مکانیزه صورت می گیرد، در ایران با اراضی خرد کشاورزی مواجه هستیم. از همینرو در کشور ما قیمت تمام شده بسیار بالاست و میزان ضایعات بسیار قابل توجه است.
همچنین کمبود آب، تنشهای زیستمحیطی و عدم سرمایهگذاری یا عدم حمایت دولت از بخش کشاورزی، از موضوعات دیگری است تولید و صادرات موادغذایی را با دشواری مواجه کرده است. علاوه بر این، مدل ثابتی برای خرید محصولات کشاورزی وجود ندارد؛ البته در مورد گندم و برنج، تا حدودی این مدل ثابت برقرار است، اما در رابطه با سایر محصولات این چنین نیست.
با وجود تمام چالش هایی که برشمردید، «چاشنی» چه اقداماتی در راستای تولید و صادرات دارد؟
اما با وجود تمام این چالش ها، «چاشنی» برندی است که کیفیت، سلامت و مسئولیت اجتماعی را سرلوحه تولیدات و فعالیت های خود قرار داده است. به عنوان مثال محصولی مانند رب گوجهفرنگی که بحث کپک مخمر در مورد آن مطرح است و رابطه مستقیم با سرطان نسل آینده دارد، به شدت برای «چاشنی» اهمیت دارد. حتی به نوعی این برند رب گوجه فرنگی را با زیان به فروش می رساند، زیرا سعی ما بر این است که از ماده اولیه باکیفیت استفاده کنیم و در نتیجه هزینه های تولید آن بالاست، اما این مساله برای ما اهمیتی ندارد و مهم این است که در سبد کالای این برند، رب گوجه فرنگی وجود داشته باشد.
البته باید توجه داشت که یک سازمان تا جایی مسئولیت اجتماعی را اجرا میکند که زنده است و اگر قرار باشد که بمیرد یا متوقف شود، طبیعتاً پس از مدتی یا کالا را تولید نخواهد کرد یا کارخانه را تعطیل خواهد کرد یا سطح کار را پایین خواهد آورد. بنابراین در این شرایط دیگر هیچکس به کیفیت محصول، اعتماد نخواهد داشت و اصلاً دیگر مزیت رقابتی معنا نخواهد داشت و فقط عرضه، اتفاق می افتد. در واقع مزیت رقابتی زمانی ارزشمند است که تمام تولیدکنندگان در حال تولید باشند.
نکته دیگری که باید توجه داشت این است که در کالاهایی مانند رب و آبلیمو، وفاداری مشتری مطرح است. بنابراین بحث کیفیت و برند مطرح است. برند زمانی معنا پیدا میکند که کالایی بهصورت کیفی و قیمت متناسب با کیفیت، تحت شرایط خاصی در اختیاری مشتری قرار بگیرد.
البته هر برندی، مشتریانی در طبقات مختلف اجتماعی دارد و زمانیکه شرکتی بازاریابی خود را انجام میدهد، فارغ از اینکه آکادمیک یا حاصل تجربه باشد، باید به بهترین شکل ممکن آن را انجام دهد. به عبارتی یک برند با توجه به اینکه در چه مناطقی بیشتر فروش داشته است، بیزینس مدل خود را متناسب با بیزینس مدل فروش تدوین میکند. این بیزینس مدل برای یک نیچ مارکت یا تولید پایین، مناسب است اما زمانی که بحث یک گروه صنعتی مطرح است، دیگر نیچ مارکت بودن معنا پیدا نمیکند و باید به اشکال دیگری از بازاریابی فکر کرد.
وقتی شرکتی مدل کسبوکار خود را متناسب با مدل فروش طراحی میکند، به این معنا است که باید شرایط بازار هدف و قیمت تمامشده محصول را در نظر بگیرد. بهعنوان مثال، کمپوت گیلاس درجه یک که گیلاس آن با قیمت کیلویی ۱۵۰ هزار تومان خریداری شده، نمیتواند در همه شهرستانها به فروش برسد و فقط در برخی شهرستانهای خاص، کلانشهرها و آن هم تنها در مناطق بالاشهر امکان فروش دارد. این مدل کسبوکار برای بازار هدف خاص یا نیچ مارکت مناسب است. اما وقتی «گروه صنعتی مینو» یک شرکت را در اختیار میگیرد، با توجه به هزینههایی که در بخش خصوصی مطرح است، شرایط کاملاً متفاوت میشود.
بنابراین در چنین شرایطی، مدل نیچ مارکت معنایی ندارد؟
با ورود شرکتهای بورسی مانند «مینو»، هزینهها بهطور طبیعی افزایش مییابد و در این شرایط، مدل نیچ مارکت دیگر معنایی ندارد. «مینو» کالای مصرفی برای سبد خانوار تولید میکند و به همین دلیل قیمت نهایی محصول اهمیت بسیاری پیدا میکند. بنابراین این گروه مجبور است هزینهها را با افزایش تولید جبران کند.
اما سؤال این است که این افزایش تولید چگونه و توسط چه کسی فروخته خواهد شد؟
امروز، تمرکز دنیا صرفاً بر تولید نیست، بلکه تولید بدون کارخانه هم امکانپذیر است. طبیعتا یک شرکت پخش با سابقه و بزرگ مانند «قاسم ایران» که بیش از ۳۳ نمایندگی و شعبه دارد، می تواند حجم زیادی از کالاها را توزیع کند. از سال ۱۳۹۹ تاکنون تولید بسیاری از محصولات «چاشنی» بیش از ۱۰ برابر شده و در تعامل با تیم پخش، کالاهای کمگردش به دو بخش تقسیم شدهاند و تهران و شهرستانها به صورت جداگانه مورد بررسی قرار می گیرند. همچنان کالاهای گرانتر در تهران با رشد فروش مواجه هستند، اما همین کالاها در شهرستانها کمتر به فروش میروند یا فقط در مناطق خاصی از شهرستانها امکان فروش دارند؛ به همین دلیل، برای شهرستانها کالاهای مخصوص تولید میشود. همچنین در شهرستانها، تخفیفها به شکلی متفاوت ارایه می شود. این کار به گونه ای مدیریت می شود که در تهران سود بیشتر و در شهرستان سود کمتری در نظر گرفته می شود.
در عین حال گرانی برخی کالاها، موجب می شود که این محصولات از سبد روزانه مردم خارج شوند یا کالاهای جایگزین برای آنها مطرح شود. بهنظر من مسئولیت اجتماعی همان توان خرید مردم است و اگر مصرفکننده قادر به خرید نباشد، ما حتی با فروش ۲۰ قلم کالا هم عایدی چندانی نخواهیم داشت؛ بنابراین ترجیح میدهیم بهگونهای مواد اولیه را بخریم و طوری قیمتگذاری کنیم که هزینهها را مدیریت کنیم. در واقع هر چقدر قیمت کالاها بالاتر برود، ممکن است از اولویت خرید مردم خارج شود و میزان فروش کاهش خواهد یافت و به تبع آن، هزینههای تولید سنگینتر خواهد شد. در این شرایط آنهایی که توان تابآوری دارند، در بازار باقی میمانند و بازار را در اختیار میگیرند و تعدادی شرکت میمانند که برای بازار تصمیم اتخاذ میکنند.
با تمام اینها برای صادرات، تولیدکنندگان و صادرکنندگان باید با ترک ها رقابت کنند و این در حالی است که دولت ترکیه به شدت از بخش کشاورزی و صنایع غذایی حمایت میکند. علاوه بر این، تقریباً تمام شرکتهای آلمانی یا در ترکیه نمایندگی دارند یا در این کشور تولید میکنند و دانش فنی و تکنولوژی از آلمان به ترکیه منتقل شده و در نتیجه، بازارهای ایران و سایر کشورها را نیز تصاحب کردهاند.
در رابطه با رفع تعهدات ارزی برای صادرکنندگان چه نظری دارید؟
هماکنون بزرگترین چالش برای شرکتهایی که قصد صادرات دارند، رفع تعهدات ارزی است. این شرکتها باید مشخص کنند در کدام سامانه میخواهند ارز حاصل از صادرات خود را بفروشند؛ سامانه ثنا یا نیما. اختلاف نرخ این سامانهها بیشتر از ۱۵ تا ۲۰ درصد است، یعنی باید صادرکننده این اختلاف قیمت را متحمل شود و دلار را ارزانتر به دولت بدهد. این در حالی است که صادرکننده، هزینه صادرات پرداخت می کند و از هیچ مشوقی برخوردار نیست و باید ۱۰ درصد ارزش افزوده هم پرداخت کند. در واقع رفع تعهد ارزی به تنهایی هزینهای دارد که حداقل معادل همان ۱۵ درصد است؛ پس چرا در این شرایط باید انگیزهای برای صادرات وجود داشته باشد؟
این در حالی است که رقبا هم نهایت تلاش خود را برای چانهزنی میکنند و در شرایطی که نقلوانتقال پول به صورت رسمی و داشتن نمایندگی رسمی امکانپذیر نیست، کار باید بهصورت غیررسمی یا همان کار سیاه انجام شود و در نتیجه هزینهها افزایش مییابد، اما هزینه رقبا ثابت است.
در خارج از ایران، قیمتگذاری کالا مبتنی بر مدت زمان حملونقل است. در صنایعی که مرتبط با خواربار روزانه هستند، قیمتها از صبح تا شب میتوانند تغییر کنند. حال فرض کنید کالایی را از ایران به استرالیا ارسال کنید؛ مدت زمان حملونقل بسیار طولانی است و هزینه زیادی دارد. از سوی دیگر، مسئله نقلوانتقال پول هم چالشبرانگیز است. سال بعد ممکن است با نوسانات شدید ارزی مواجه شویم. در بهای تمامشده کالای کشاورزی نیز نوسانات قیمتی بسیار زیاد است و این مشکلات زنجیرهوار ادامه مییابد.
نتیجه این اتفاقات این است که نمیتوانیم کالا را صادر کنیم و مجبور میشویم آن را به بازار داخلی عرضه کنیم که این روند، به اشباع بازار داخلی منجر میشود. به نظر من، هدف اصلی صادرات، جلوگیری از اشباع بازار داخلی و ارزآوری برای کشور است، اما وقتی مسیرها درست نباشند، طبیعتاً اتفاقات نامطلوبی رخ میدهد. متأسفانه با وجود تمام شعارهایی که داده میشود، ارادهای وجود ندارد که موضوع به صورت جامع دیده شود. گاهی قوانین را سخت میکنیم، گاهی جانب مصرفکننده را میگیریم و گاهی طرف تولیدکننده. در نهایت، شرکتها فرسودهتر میشوند، کل صنعت میخوابد و دیگر هیچکس سرمایهگذاری نمیکند و سرمایه جدیدی وارد نمیشود و آنهایی که باقی میمانند، کسانی هستند که عشق به کار دارند، خوشنام هستند و دلشان میخواهد ادامه دهند. مطمئناً در این شرایط، فرزندان اغلب کارآفرینان مسیر پدران خود را ادامه نخواهند داد و سرمایه از کشور خارج میشود و سرمایهگذاران خارجی هم وارد نمیشوند.
اقتصاد مکانیزم دارد و مکانیزم عرضه و تقاضا در همه جای دنیا قیمت را تنظیم میکند. اگر این مکانیزم کار نکند، دولت وارد میشود، اما دخالت دولت نباید به معنای دستور دادن باشد. طبیعتاً وقتی عرضه یک کالا زیاد میشود، قیمت آن پایین میآید. در این شرایط، بخشی از کالا جذب بازار میشود و بخشی دیگر نمیشود. هیچکس حاضر نیست برای سه سال رب گوجه فرنگی بخرد و حتی اگر بخواهد، توان آن را ندارد. بقیه کالا به دست دلال میافتد، او انبار میکند و دیگر تولیدکنندهای وجود ندارد. مصرفکننده هم وقتی ذخایر انبار خانگیاش تمام شود، مجبور میشود به دلال رجوع کند. در این حالت، عرضهکننده اصلی همان دلال است و دلال عرضه را بهصورت قطرهچکانی انجام میدهد و قیمت بالا میرود. اینجاست که دولت باید وارد شود و مازاد تولیدات را که قابلیت انبارش ندارند یا به سردخانههای بزرگ و حمایت نیاز دارند، مدیریت کند. برای جلوگیری از احتکار و مشکلات مشابه، دولت باید مازاد عرضه را جمعآوری کند و در زمان مناسب، چه از منابع داخلی و چه وارداتی، مکانیزم عرضه را تنظیم نماید. اگر این مکانیزم عرضه و تقاضا به درستی تنظیم شود، قیمتها افزایش پیدا نمیکنند. وقتی مردم اطمینان داشته باشند که همیشه رب گوجه، کنسرو یا سایر اقلام موجود است، اقدام به انبار کردن آنها نمیکنند و تقاضای کاذب یا کمبود بیدلیل در سیستم ایجاد نمیشود. وظیفه دولت در این میان واردات به موقع است؛ نه اینکه در زمانی نامناسب واردات انجام دهد.
دولت باید محصولات مازاد را خودش خریداری کند تا بتواند منابع ارزیاش را بهتر مدیریت کند؛ چرا که اطلاعات جامع و دقیقی از میزان انبارها و مصارف دارد و میتواند به موقع سفارشگذاری کند. در غیر این صورت، در سال بعد کشاورزان از کاشت محصول خودداری میکنند و این چرخه اشتباه ادامه پیدا میکند.
حال در چنین بستری غیرممکن است که قیمت کالا، روی 2 یا 3 دلار ثابت بماند و در عین حال صادرات هم انجام شود. مدیریت همه عوامل کلان اقتصادی دشوار است و عوامل جزئیتر نیز قابل کنترل نیستند. وقتی نمیتوان نهادههای تولید را ثابت نگه داشت، حاشیه سود کمتر و کمتر میشود. در این حالت یا باید بخشی از واردات را متوقف کرد یا با کمبود مواجه شد. نکته دیگری که در بلندمدت رخ میدهد، کاهش توان سرمایهگذاری است که مانع از راهاندازی خطوط تولید جدید می شود و این در حالی است که نیروی کار نیز به اندازه کافی وجود ندارد. در نتیجه بهای تمامشده روزبهروز افزایش مییابد و در نهایت خطوط تولید تعطیل میشوند. متأسفانه خبرهای خوبی از صنایع کنسرو در ایران به گوش نمیرسد و قیمتگذاری دستوری نیز هیچ مشکلی را حل نمیکند.
اگر دولت در هر کاری دخالت کند، کلا باید فاتحه صنعت را خواند؛ درست است؟
از نظر من، این موضوع اتفاق افتاده و این مساله به یک دوره خاص مربوط نیست؛ بلکه به تفکری بازمیگردد که حاکم شده است. وقتی تحریمها وجود دارند، وقتی نمیتوان پول را بهدرستی انتقال داد، وقتی کالاهایی مثل نفت عرضه میشوند اما نمیتوان پول آن را به موقع دریافت کرد و یا با هزینههای اضافی آن را دریافت میکنید، این مشکلات پیش میآید. در این شرایط، بسیاری از افراد ترجیح میدهند با کارت بستهتری کار کنند. آیا بخش خصوصی حاضر است این شرایط را بپذیرد؟
بسیاری از افراد که ۶۰ هزار متر زمین دارند، تغییر کاربری میدهند و به صورت قانونی یا غیرقانونی ویلا میسازند و اصلا چرا باید کارگر استخدام کنند، مشکلات صنعت را تحمل کنند و با چکهای متعدد دستوپنجه نرم کنند؟
ما در صنعت مشغول فعالیت هستیم و با تمام وجود نگران آینده آن هستیم. هیچ کارآفرینی تمایل ندارد کارگاهش تعطیل شود، حتی اگر سودی نکند. اما تصور کنید که به یکباره نوسان ارزی در کشور به وجود میآید و قیمت مواد اولیه چند برابر میشود؛ این مساله به شدت بر بهای تمامشده صنعت تأثیر میگذارد. توجه کنید که کشاورزی بخشی از ماجراست، اما بخش عمده دیگر بستهبندی است. تولیدکنندگان قوطی یا شیشه هم درگیر این چالشها هستند.
توجه کنید که قدرت یک سازمان به اندازه ضعیفترین حلقهاش است، نه قویترین. هر چقدر این حلقه ضعیفتر باشد، زودتر پاره میشود. ما از همین نقاط آسیب میبینیم و این نگرش، در اقتصاد کلان نگرش درستی نیست.
سرمایهگذاران وقتی میبینند بازارهای موازی بازده بیشتری دارند و بهره بانکی به اعداد خندهداری رسیده است، چرا باید در صنعت بمانند؟ اوراق قرضه با سود ۳۰ تا ۳۵ درصد وجود دارد؛ برای چه باید در صنعتی که بازده کمتری دارد، فعالیت کرد؟ هر چه جلوتر میرویم، توان خرید مصرفکنندگان کمتر میشود. کالاهایی که لوکستر هستند، قطعاً در آینده از چرخه مصرف خارج خواهند شد. طبقه متوسط که بیشترین خرید و مصرف را دارد، در حال ضعیف و ضعیفتر شدن است و جامعه به سمت دو قطبی شدن پیش میرود.
«چاشنی» چه محصولاتی تولید میکند و قرار است در آینده چه محصولات جدیدی را وارد بازار کند؟
در «چاشنی» گروههای مختلفی از محصولات تولید میشود که چهار گروه اصلی آنها به طور مستقیم توسط این شرکت تولید میشود. برخی از محصولات نیز به دلایل مختلف، از جمله توجیه اقتصادی، برونسپاری شده و توسط سایر شرکت ها برای «چاشنی» تولید میشوند. در گروه رب گوجه فرنگی، انواع مختلفی از این محصول در اوزان و بستهبندیهای متنوع تولید میشود. در گروه مربا، تقریباً تمامی محصولات تکمیل شده و گردش بیشتری در بازار دارند. در گروه کنسرو و در مورد کمپوت هم تقریباً تمام محصولات این گروه توسط «چاشنی» تولید میشود.
البته خیارشور توسط خود «چاشنی» تولید نمیشود و از مناطقی مانند شیراز و همدان تأمین میشود. این محصولات به دلیل ماهیت کشاورزی حساستری که دارند، باید در نزدیکی محل تولیدشان تهیه شوند.
«چاشنی» در گروه ترشی و شور نیز هنوز ورود نکرده و از سایر تولیدکنندگان کمک میگیرد که دلایل این تصمیم شامل مسایل نیروی انسانی، فضای انبارش و دانش فنی است. در حالی که مشکل فضا برای ما وجود ندارد، تولید برخی محصولات که مصرفکننده سالیان سال به طعم و مزه خاص آنها عادت کرده، نیازمند دقت و رویکردی تدریجی است تا اگر بخواهیم تغییری ایجاد کنیم، کل کسبوکارمان تحت تأثیر قرار نگیرد.
در حال حاضر، تمرکز اصلی «چاشنی» روی ریبرندینگ و تبلیغات است. اگر تصمیم به عرضه محصول جدیدی داشته باشیم، ترجیح میدهیم ابتدا به سراغ محصولاتی برویم که تیم فروش ما اطلاعات و تجربه کافی درباره آنها دارند. به عبارتی، محصولاتی که قبلاً بهصورت برون سپاری تولید میشدهاند، ابتدا به داخل سازمان آورده میشوند تا فرآیند تولید آنها بهبود یابد.
نگرش «چاشنی» به تنوع محصولات چگونه است؟
ما به دنبال تولید محصولاتی هستیم که بتوانند در آینده بهعنوان یک قطب اصلی برای مشتریانمان مطرح شوند، نه صرفاً کالاهای لوکس و خاص. به عنوان مثال، میتوانیم محصولاتی مانند کمپوت آناناس یا آلوئهورا تولید کنیم، اما پرسش این است که چقدر میتوانیم در طول سال از چنین محصولاتی فروش داشته باشیم؟ نگرش ما بر تولید انبوه است و نه صرفاً تولید محدود و لوکس. در همین راستا، ترجیح میدهیم روی صنایعی تمرکز کنیم که پتانسیل رشد بالایی دارند. برای مثال، صنعت کنسرو را میتوان یکی از این صنایع دانست. با توجه به کاهش تعداد فرزندان در خانوادهها و افزایش اشتغال افراد، تقاضا برای محصولات آماده و کنسروی بیشتر خواهد شد. اگر این صنعت به رشد و دوام خود ادامه دهد، بدون شک با افزایش سهم بازار مواجه خواهد بود. ما نیز تلاش میکنیم همگام با این رشد، بازار خود را گسترش دهیم و با برنامهریزی در بخش پخش و مارکتینگ، جایگاه بهتری بهدست آوریم.
با توجه به چالشهایی که در حوزه نیروی انسانی وجود دارد، چه آینده ای را از صنعت کنسرو می توان متصور بود؟
در حال حاضر، بسیاری از شرکتها برای سالهای طولانی در حوزه تولید سرمایهگذاری جدیدی انجام ندادهاند، بهویژه آن دسته از شرکتهایی که مالکان آنها قصد فروش داشتهاند. در چنین شرایطی، طبیعی است که مالکان روی این شرکتها سرمایهگذاری نمیکنند، زیرا نگاه بلندمدتی به آینده آنها ندارند. در کنار این مساله، کمبود نیروی انسانی به مشکلی جدی تبدیل شده است که حتی اهمیت آن از عرضه محصولات جدید نیز بیشتر است.
در شرایط کنونی، به دلیل کمبود نیروی انسانی، شرکتها مجبورند به سمت اتوماسیون صنعتی حرکت کنند یا تعداد شیفتهای کاری خود را کاهش دهند. دیگر مانند گذشته نیست که افراد تمایل داشته باشند شیفت شب کار کنند، ۱۳ تا ۱۴ ساعت متوالی در محل کار حضور داشته باشند و سپس بدون استراحت کافی روز بعد دوباره به کار بازگردند.
صنعت و تولید امروزه تغییرات عمدهای را تجربه میکند، بهویژه با توجه به اینکه بخش زیادی از نیروی کار در این صنعت را خانمها تشکیل میدهند. حتی در بخشهای فنی مانند ماشینآلات بستهبندی، نیروی خانم مشغول به کار هستند. این موضوع بهنوعی هشدار و زنگ خطر برای آینده نیروی انسانی در این حوزه است.
بنده نسبت به آینده نیروی انسانی چندان امیدوار نیستم. بسیاری از افراد مستعد، تحصیلکرده و باانگیزه، جذب فرصتهای شغلی در سایر بخشها شدهاند یا بهکل از این صنعت فاصله گرفتهاند. از سوی دیگر، نسل جدید، به دلیل کاهش تعداد فرزندان در خانوادهها و حمایت بیش از حد والدین، روحیه کار و تحمل سختی کمتری دارند. این نگرش، آسیب جدی به فرهنگ کار وارد کرده است.

